نگاهی به فرهنگ و آداب‌ورسوم مردم فراهان


بخشی از کتاب «فراهان‌نامه، نگاهی به فرهنگ و آداب‌ورسوم مردم فراهان» نوشته اسماعیل مرادی غیاث آبادی:

در فراهان مانند جاهای دیگر، پسرها در حدود 20 سالگی و دخترها در حدود 15 سالگی ازدواج می‌کردند. اگر پسر به سن 25 سال و دختر به سن 20 سال می‌رسید و ازدواج نمی‌کردند، می‌گفتند فلان پسر «بزرگ‌پسر» شده و یا فلان دختر «بزرگ دختر» شده است. بنابر این پدرها و مادرها سعی داشتند که که تا پسرها از 22 سال و دخترها از 18 سال بزرگ‌تر نشده‌اند، ازدواج کنند.

بیشتر عروسی‌ها در ماه آبان و آذر انجام می‌شد، زیرا که در این اوقات هم محصولات زراعی بدست می‌آمد و هم کارهای کشاورزی تمام شده بود و وقت کافی برای انجام تشریفات عروسی وجود داشت.
پیش از عروسی

قبل از ازدواج کردن و از حدود یک یا دو سال قبل از آن، پسر به اتفاق پدر و برادرانش مایحتاج عروسی را تدارک می‌دید. حداقل این مایحتاج عبارت بود از: یک اطاق، دو تخته گلیم، یک لحاف، مقداری پول، و مقداری مواد غذایی ذخیره شده مانند آرد، روغن، کشک و امثال آنها.
انتخاب دختر

وقتی که قرار می‌شد برای پسری عروسی کنند، از پسر سؤال می‌کردند که کدام دختر را می‌خواهد. اگر پسر از قبل دختری را در نظر گرفته بود، اعلام می‌کرد و در بین اعضای خانواده به مشاوره می‌گذاشتند که اولاً این دختر را به اینها می‌دهند یا خیر. و اگر می‌دهند، آیا این دختر لایق زندگی هست یا خیر. اما اگر پسری دختری را در نظر نداشت، باز هم مشاوره می‌گذاشتند که به سراغ کدام دختر بروند که مناسب حالشان باشد. وقتی که نظر اهل خانه بر دختری قرار می‌گرفت و پسر هم قبول می‌کرد، پدر یا مادر یا خواهر بزرگ‌تر را می‌فرستادند به خانه پدر و مادر دختر و موضوع ازدواج را مطرح می‌کرد. پدر و مادر دختر هم چند روز وقت می‌گرفتند تا با اهل خانه و بستگان نزدیک شور کنند. اگر آنان ازدواج را مناسب تشخیص می‌دادند، پیغام رضایت می‌فرستادند. در اینجا نظر دختر مهم نبود و وقتی که پدر و مادرش راضی بودند، او هم رضایت می‌داد.
کدخدایی (خواستگاری)

وقتی پیغام خانواده دختر به خانواده پسر می‌رسید، چند نفر از خانواده و اقوام پسر انتخاب می‌شدند تا به «کدخدایی» (خواستگاری) بروند. آنان قبلاً اطلاع می‌دادند که چه وقت می‌آیند. معمولاً برای کدخدایی یا در بعدازظهر و یا در شب می‌رفتند. اما اگر خانه دختر در آبادی دیگری بود، ممکن بود پیش از ظهر و برای ناهار بروند. وقتی خبر آمدن خانواده پسر می‌رسید، خانه را آب و جارو می‌کردند و وسایل چای را آماده می‌نمودند. همچنین چند نفر از بستگان و بزرگ‌ترها را خبر می‌کردند تا به آنها احترام گذاشته باشند، اما تصمیم گیرنده فقط پدر دختر بود.

خواستگارها همیشه سر موقع می‌آمدند و می‌نشستند و به خوردن چای و قدری صحبت متفرقه می‌پرداختند. سپس آن کس که از همه بزرگ‌تر بود، رو به پدر دختر می‌کرد و می‌گفت «غرض از مزاحمت این است که شما فلانی را به غلامی قبول کنید». پدر دختر هم می‌گفت «تاج سر ماست». سپس حضار می‌گفتند «مبارک باشد». در اینجا مراسم کدخدایی تمام می‌شد و از این لحظه، کلمه پسر و دختر تبدیل به داماد و عروس می‌شد.
خرج‌بریدن

بعد از این مراسم، پدر عروس با مشاوره اهل خانه، شرایط مراسم عروسی را صورت می‌گرفت و برای پدر داماد می‌فرستاد. این صورت به سه شکل بود: صورت دو من، صورت یک من و صورت نیم من. صورت متداول، صورت یک من بود. صورت نیم من برای مردم کم بضاعت و صورت دو من مخصوص ثروتمندان بود که هم پدر عروس و هم پدر داماد ثروتمند بودند و می‌خواستند در عروسی خودنمایی کنند.

صورت خرج یک من عبارت بود از: یک بار آرد (هر بار 30 من یا 90 کیلوگرم)، یک بار هیزم، یک رأس گوسفند چاق شده (کُشتی) که زیاد کوچک نباشد، یک من قند، یک من نخود و لوبیا، دو و نیم من برنج، نیم من روغن، دو و نیم من سیب‌زمینی، یک من پیاز، نیم من نبات، نیم من کشک، یک کیسه حنا و مقداری فلفل و زردچوبه و نمک و صابون و کبریت. صورت نیم من، نصف این مقدار و صورت دو من، دو برابر این مقدار بود. میزان مهریه و طلا نیز در صورت مخارج درج می‌شد.

مهریه عبارت بود از حدود 300 تا 500 تومان پول (در حدود سال‌های 1325 خورشیدی) بعلاوه دو دانگ از خانه یا باغ پدر داماد. سند خطی این دو دانگ در نزد پدر عروس نگهداری می‌شد. منظور از چنین مهریه‌ای این بود که عروس در آنجا اعتبار داشته باشد و کسی نتواند او را به داخل باغ یا خانه راه ندهد.
از شرایط دیگر، تعیین مقدار «باشْلُق» بود که بدان «شیربها» هم می‌گفتند. این پولی بود که پدر عروس از پدر داماد می‌گرفت و معمولاً در تهیه جهاز (جهیزیه) بکار می‌رفت و به خانه داماد برمی‌گشت. میزان باشلق در حدود سال 1325 خورشیدی 50 تومان بود.

وقتی صورت مذکور توسط پدر عروس به دست پدر داماد می‌رسید، او با یک یا دو نفر از نزدیکان نزد پدر عروس می‌رفت و در ابتدای کار سعی می‌کرد صورت مخارج را کم کند و تخفیفی بگیرد. بعد از اینکه


به توافق رسیدند، قرار عروسی را می‌گذاشتند که در چه وقت عروسی برگزار شود.
عیدونه

چنانچه فاصله بین این نشست تا مراسم عروسی به عید نوروز یا عید قربان یا عید فطر یا شب چله و یا «اول تووستونی» (اول تابستانی) مصادف می‌شد، مادر داماد وظیفه داشت برای عروس هدیه‌ای ببرد که بسته به مناسبت آن «عیدونه»، «شب‌چله‌ای» یا «اول تووستونی» نامیده می‌شد. اگر اول تابستان بود، مقداری کشمش و نخودچی و سنجد و «گندم‌شادونه» (ترکیب گندم و شاهدانه بوداده) در داخل یک «دُوْری» می‌ریختند و یک قواره پارچه چادری یا پیراهنی هم روی آن می‌گذاشتند. سپس به اتفاق چند زن از بستگان به خانه عروس می‌رفتند و به پایکوبی می‌پرداختند. اما اگر شب چله بود، سعی داشتند که یک یا دو هندوانه و مقداری «تَرخَنِه» به آن اضافه کنند. در عید قربان یا عید فطر تشریفات بیشتری بود و برنج و روغن و حنا نیز به هدایا اضافه می‌کردند.
جهاز (جهیزیه)

علاوه بر اینها، مادر عروس در فکر تهیه جهاز (جهیزیه) هم بود. مقداری از جهیزیه را از قبل آماده کرده بوده‌اند و اکنون کسری آنرا تهیه می‌نمودند. معمول بود که می‌گفتند: «دختر به گهواره، مادر به فکر تیکه‌پاره».

جهاز معمول عبارت بود از: ظروف غذاخوری، رختخواب، استکان و نعلبکی، لیوان، شال، جوراب، کیسه حمام، کیسه توتون و امثال اینها.

کیسه حمام را از پشم گوسفند کبود (خاکستری رنگ) که به رشته باریک ریسیده بودند و بدان «خامه» می‌گفتند،درست می‌کردند. این خامه را زنها به قطعاتی که حدود 15 سانتیمتر عرض و دو یا سه متر طول داشت، می‌بافتند و سپس آنرا به اندازه کیسه حمام قطعه‌قطعه می‌کردند و دور آنرا می‌دوختند. شال (که معروف به شال گردن بود) از پشم گوسفند سفید و به عرض 25 سانتیمتر و طول دو متر بافته می‌شد. ابتدا و انتهای شال را حدود 10 سانتیمتر ریشه می‌گذاشتند تا بر زیبایی آن اضافه شود. جوراب را نیز همچون شال از پشم گوسفند سفید می‌بافتند و سمت پنجه و پاشنه آنرا با نخ سورمه‌ای نقش می‌انداختند. بافتن شال و جوراب کار زنانی بود که تخصص داشتند و از عهده هر زنی بر نمی‌آمد. کیسه توتون را از پارچه می‌دوختند و لبه آنرا قلاب‌دوزی می‌کردند.

ظروف غذاخوری عبارت بود از: چند کاسه مسی آبگوشت‌خوری، چند دُوْری (بشقاب) مسی و چند پیاله گِلی (سفالی) لعاب‌دار همدانی که برای خوردن ترشی، ماست، شیره انگور و امثال آن استفاده می‌شد.
نُمزِه‌کُنُن (نامزدی)

وقتی پدر عروس با پدر داماد به توافق می‌رسیدند، قرار «نُمزِه‌کُنُن» (نامزدکنان) می‌گذاشتند. مادر داماد یک انگشتر برای عروس می‌خرید و در روز نامزدی با مقداری قند و چای و به همراهی فامیل و بستگان به خانه پدر عروس می‌رفتند. پس از مدتی که از پایکوبی می‌گذشت، آن انگشتر را به دست عروس می‌کردند. بعد از مراسم نامزدی، چنانچه عروس قصد داشت به جایی برود، می‌باید از داماد یا پدر داماد اجازه می‌گرفت و نه از پدر خودش. این اجازه به واسطه مادر عروس گرفته می‌شد و عروس خودش به داماد یا پدر داماد مراجعه نمی‌کرد.

پدر عروس بعد از مراسم نامزدی، یک شب خانواده عروس را مهمان می‌کرد تا داماد روی آنرا داشته باشد که به خانه‌اشان برود. خانواده داماد نیز متقابلاً یک شب خانواده عروس را دعوت می‌کردند تا رفت‌وآمد برقرار شود. اما عروس در این مهمانی شرکت نمی‌کرد، زیرا رسم نبود که عروس قبل از عروسی به خانه داماد برود.
خرید آروسّی (عروسی)

این رفت‌وآمدها برقرار بود تا اینکه یک هفته قبل از عروسی قرار خرید می‌گذاشتند. برای خرید عروسی، پدر یا برادر بزرگ و مادر یا خواهر بزرگ داماد به اتفاق پدر یا برادر بزرگ و مادر یا خواهر بزرگ عروس آماده می‌شدند تا برای خرید به شهر (معمولاً اراک) بروند.

از شب تا صبح روزی که قرار به حرکت بود، خرها را کاه و یونجه و جو می‌دادند تا توان راه طولانی را داشته باشند. صبح زود زنها سوار خر می‌شدند و مردها پیاده در کنارشان حرکت می‌کردند. بسته به فاصله‌ای که تا شهر داشتند، ظهر یا عصر همانروز به مقصد می‌رسیدند. به محض رسیدن، به خانه اقوام یا خانه‌ای اجاره‌ای می‌رفتند و خرها را بدانجا می‌گذاشتند و قدری استراحت می‌کردند. سپس برای خرید به بازار می‌رفتند. پرداخت بهای هر چه که خریداری می‌شد به عهده پدر یا برادر داماد بود. چنانچه مادر عروس در خرید زیاده‌روی می‌کرد، مورد اعتراض پدر یا مادر داماد قرار می‌گرفت و پس از مقداری گفتگو به توافق می‌رسیدند.

تاریخچه بخش فراهان از دیروز تا به امروز:

تاریخچه بخش فراهان از دیروز تا به امروز:

فراهان یکی از مناطق قدیمی و پر آوازه ایران زمین میباشد چنانچه در کتب موثق تاریخی از قبیل البدان یعقوبی, نزهت القلوب, بستان السیاحه به کرات نام فراهان را مشاهده میکنیم. آنطور که از کتب قدیمی برداشت میشود فراهان زمانی یکی از رستاقهای قم بوده است. یعقوبی (متوفی 296 ه ق) در البدان مینویسد: رستاقهای قم عبارتند از رستاق الفراهان, رستاق وره (آشتیان فعلی), رستاق کور (در حوالی ساروق و کودزر), رستاق طبرس (تفرش فعلی) و زمانی هم یکی از 24 رستاق همدان بوده است. این فقیه همدانی در اینباره مینویسد: همدان 24 رستاق است که 12 رستاق در داخل قباله است شامل: همدان, فراوار, قوهیاباد, انار, مرج, سفستان, شراء بالا, اسفید جان, راجم بالا, فراهان, روده, ساوه و فرقان. آنچه از بیان ابوبکر احمد محمدبن اسحاق همدانی استنباط میشود آنست که از سده سوم هجری و به احتمال زیاد در چند سده قبل فراهان چزئی از آبادیهای و از محال همدان بوده است. تامل در گفته این فقیه همدانی نمایانگر این واقعیت است که: اولا آبادیهای دشت فراهان در قرون اول هجری قمری جزئی از همدان بوده است. ثانیا مردم بومی « پیرو مذهب زرتشت بوده اند و آتشکده آذرگشسب که تا سال 282 ه.ق در فرودجان فراهان فوروزان بوده است. در زمان خلافت عمر دومین خلیفه مسلمین زمانی که ابو موسی اشعری برای دومین بار اصفحان را فتح کرد واحد نظامی خود را برای گسترش دایره فتوحات اسلامی به سمت شمال گسیل داشت. احمدبن قیس برای گشودن رستاقهای کمره پایین, انار و کاشان و یگان دوم به فرماندهی مالک بن عامر اشعری, پسر عموی خود را برای گشودن تفرش, فراهان, آشتیان و ساوه گسیل کرد. راوندی در کتاب خود از قول شمس الدین لاغری می آورد:

خسروا جای باطنیان قم و کاشان و آبه و طبرش آب روی چهار یار بدار زند رین چای جای زن آتش

پس فراهان بسوز و مصلگاه تا چهارت ثواب گردد شش

از گفتار راوندی چننین برداشت میشود که ایالات جبال را که در روزگار او (قرن ششم ه.ق) عراق میگفته اند دیگر اینکه در آن زمان قم-فراهان-کاشان-آبه(ساوه) زیر سلطه فرقه اشعری یا باطنی بوده است. تا اینجا نتیجه میگیریم که فراهان در گذشته زمانی تابع قم و زمانی تابع همدان بوده است و در زمانی که ایرن به شش ایالت تقسیم میشود فراهان یکی از بلوکها یا ولایتیهای جبال با عراق میگردد. در آن زمان ایلت جبال دارای 23 بلوک ولایت به شرح زیر بوده است: تفرش, آشتیان, گرکان, فراهان, سلطان آباد, ساوه, قم, کاشان, ری, ملایر, تویسرکان, نهاوند, خزل, قزوین, یزد, اردکان, بروجرد, کمره, گلپایگان, خونسار, همدان و لرستان بوده است. آن طور که از کتب قدیمی استنتاخ میشود آب و هوای فراهان در گذشته از شرایط مطبوبتری را نسبت به وضع کنونی داشته است. چنانچه حمدالله مستوفی در کتاب نزهت القلوب (740 ه.ق) مینویسد: فراهان ولایتی است آباد و در و دیه های معتبر بود. دیه ساروق دارالملک آنجاست و طهمورث ساخت اکنون ساروق و ماستر معظم قرای آن است. طولش از جزایر خالدات "فدک" هوایش معتدل و آبش از کاریزها حاصلش غله و پنبه و انگور و میوه نیکو بسیار میباشد و پیوسته در آن ولایت ارزانی بوده و مردم آنجا شیعه اثنی عشری اند و به غایب معتصب و در آن ولایت بحیره ای است که آن را مغول چغاناور میخوانند و در آن حوالی شکارگاه خوب است... همچنین در کتاب هفت اقلیم میخوانیم: فراهان ولایتی آباد است و در زمان سابق از مثوبات قم بوده الحال سر خود است. آب و زمینی نیک دارد و غله از همه قسم در آن نیک به حصول میپیوندد... فراهان در زمان صفویه یکی از ولایات مستقل به حساب می آمد که شکارگاه, تولید محصولات کشاورزی, و تولید فرش در آن رونق گرفت و یکی از مهمترین شکارگاههای شاه اسمائیل اول دشت فراهان بود روستاهای زیادی در فراهان با پسوند آباد هستند مانند: عباس آباد, امیر آباد و ... که اکثر آنها در زمان صفویه احداث شده اند.

در زمان زندیه مقاومت هایی در مقابل کریمخان زند صورت گرفت که نمونه آن نبرد ولاشجرد بود که دختر حاج طغان ولاشجردی با افراد خود شش سال در برابر کریمخان مقاومت کرد اما در نهایت تابع شد.در زمان قاجاریه عده ای از اشرار در زلف آباد به مردم ظلم میکردند و بعد از آن به شهر زیر زمینی پناه میبردند که این مشکل با تخریب شهر زیرزمینی در اول تابستان خاتمه پیدا کرد اما عده زیادی از مردم فراهان به مناطق اطراف مانند: ملایر, قم, تهران و قلعه سلطان آباد مهاجرت کردندو حکومت مرکزی نیز در جنوب غربی دشت فراهان شهر سلطان آباد را احداث کردند تا مردم متفرق فراهان مجدد به زلف آباد برنگردند و بعد از آن عده زیادی از فراهانی ها در سلطان آباد مقیم گردیدند. به مرور زمان تقسیمات کشوری تغییر پیدا میکند که خلاصه آن به شرح زیر است:

در سال 1316 شهر اراک به عنوان مرکز شهرستان ارتقاع میابد و فراهان که تا این تاریخ بلک به حساب می آمد و توسط نائب الحکومه اداره میشد به بخش تبدیل شد و فرمهین به عنوان مرکز بخش انتخاب میشود.از سال 1316 تا 1342 بخش فراهان با بیش از 300 روستا (از شمال اراک تا شهراب یکی از بخشهای شهرستان اراک محسوب میشد.) در سال 1342 بخش تفرش به شهرستان ارتقائ میابد و به لحاظ اینکه جمعیت آن به حد نصاب برسد فراهان را تجزیه میکنند. از روستای آهنگران به طرف شمال به عنوان فراهان علیا تابع شهرستان تفرش و از روستای آهنگران به طرف جنوب به عنوان فراهان سفلا تابع شهرستان اراک میگردد. در سال 1358 طبق تسویب نامه شماره 1448 مورخ 58.11.27 شورای انقلاب و با تصویب هیئت وزیران بخش آشتیان به شهرستان ارتقاء یافت و به همین دلیل روستاهای فیض آباد, تاج آباد, نوده نجف آباد, محسن آباد, خورچه و سقر جوق از فراهان جدا و تابع شهرستان آشتیان شدند. در سال 1366 مجددا تغییراتی ایجاد شد و روستاهای سلیم آباد, ضیاء آباد, زنجیران, ونک, هفته خان, رکین الملک, از فراهان جدا و تابع بخش وفس کمیجان شد و روستاهای کرکان بالا و پایین و فارسیجان از فراهان جدا و به بخش مرکزی اراک ملحق شداند و روستای نجف آباد نیز از فراهان جدا و به آشتیان ملحق شد و چون روستای کرد آباد برای تفرش مسیر خوبی نداشت از تفرش جدا و به بخش فراهان منضم گردید. در سال 1370 بخش فراهان به دو دهستان تبدیل شد یکی دهستان فشک و دیگری دهستان فرمهین که هر یک توسط دهداری اداره میشوند. در سال 1372 روستای فرمهین (مرکز بخش فراهان) از طرف وزارت کشور به شهر ارتقاء یافت و به عنوان 546 شهر ایران معرفی گردید. در سال 1380 روستا کلا و آرزومند از تفرش جدا و تابع بخش فراهان گردیدند. در سال 1388 به موجب مصوبه وزارت کشور بخش فراهان به عنوان شهرستان ارتقاء یافت و بخشهای خنجین و ساروق ضمیمه آن شدند. از سال 1372 که فرمهین به عنوان شهر معرفی گردید روند توسعه آن آغاز گردید, اکنون فراهان دارای دو دانشگاه معتبر, کارخانه جات ریسندگی, دبیرستان های متعدد, مجتمع های دامداری فعال و زمینهای کشاورزی فعال میباشدهر چند که با مشکل خشک شدن قناتها روبروست. امید است که این خطه زرخیز بتواند همانند گذشته سهم بسزایی در تولید جامعه داشته باشد.

منبع: کتاب جغرافیای فراهان